فرقـے نمـے کند !!

بگویم و بدانـے …!

یا …

نگویم و بدانـے..!

فاصله دورت نمی کند …!!!

در خوب ترین جاﮮ جهان جا دارﮮ …!

جایـے که دست هیچ کسـے به تو نمـے رسد.:

دلــــــــــــــم…..!!!

خودت

تو میدانی...!
روانشناس
میدتیشن
مسکن
خنده های مجبوری
هندزفری تو گوش و گریه کردن
دوستان جـــــــــــــــدیـــــــــــــــد.....
دل من این حرفها حالیش نمی شود!
تورا میخواهد فقط تورا....

همه را امتحان کرده ام!

بی خبری


خبر از من داری؟

خبر از دلتنگی های من چه طور؟

و آن پروانه های شادی که روی صورتم بودند...خبر داری مرده اند؟

هیچ سراغ دلم را میگیری؟

کسی خبر داده که آب رفته ام از دلتنگی؟مچاله ام از نبودت؟

آه که هیچ کلاغی نساختیم برای هم که خبرهای من به تو برسد...

برای تو

این مطلب توسط نویسنده‌اش رمزگذاری شده است و برای مشاهده‌ی آن احتیاج به وارد کردن رمز عبور دارید.

تنهایی

کوچه های اینجا خیس خیس شده

گاهی وقتا که ناراحتم هوای اینجا هم بارونی میشه

گاهی وقتا فکر میکنم دل خدا هم برام میسوزه ولی اینا همش فکره

دلم میخواد بارون بیادو برم زیر بارونو راه برم تا خیس شمو کسی نبینه خیسی صورتمو

کاش بدون اینکه مردم صورتمو نگاه کنن میتونستم فریاد بزنم تا خدا صدامو بشنوه

....

دله شکسته


نمـــــیـدانــــی،

چه دردی دارد !

وقـــتـی ..

حــــالـم ..

در واژه هــا هــم نــمی گنــــجــد …!

نا رفیق

خدایا انقد دلم گرفته که با دل گرفتگیم میشه یه دنیا رو غمگین کرد

خدایا چرا؟

چرا به کسی که اعتماد میکنی و میشه خواهرت اینکارو باهات میکنه؟

از کسی که .....

خدایا میسپارمش به خودت

تازه به این شعر رسیدم که:

تو اگر میدیدی که چه زخمی دارد

که چه  دردی دارد

خنجر از دست رفیقان خوردن

هرگز از من نمی پرسیدی که چرا تنهایی؟؟؟؟؟

تو

این روزها که جرات دیوانگی کم است
بگذار باز هم به تو برگردم !
بگذار دست کم ، گاهی تو را به خواب ببینم !
بگذار در خیال تو باشم !
بگذار . . .
بگذریـم !
.
.
.
مـی دانـم !
تـو کـه بـاشـی
یـک ریـز شـعـر مـی گـویـم
مـن از چـشـم هـای تـو
شـعـرهـایـم را کِـش مـی روم

31/4/92

امروز روزی بود که چند وقته منتظرش بودم

روز امید

روز وصال

خدایا کمکمون کردی تا شروعش کنیم.خاتمه اش هم با خودت

اللهی به امید تو...