در باغ بی برگی زادمو در ثروت فقر غنی گشتم
از چشمه ی ایمان سیراب شدمو در هوای دوست داشتنت دم زدم
در آرزوی آزادی سر برداشتمو در بالای غرور قامت کشیدم
از دانش طعامم دادند و از شعر شرابم نوشاندندو از مهر نوازشم کردند
تا حقیقت دینم شدو راهه رفتنم
خیر حیاتم شدو کاره ماندنم
و تو عشقم شدی و بهانه ی زیستنم...