پا به پای کودکی هایم بیا / کفش هایت را به پا کن تابه تا
قاه قاه خند ات را ساز کن / باز هم با خنده ات اعجاز کن
بازی کن به رسم کودکی / با همان توپ سفید پشمکی
طعم کیک ها ولواشک هایمان / لحظه های ناب بی تکرارمان
مادری از جنس باران داشتیم / در کنارش خواب آسان داشتیم
با پدر اسطوره ی دنیای ما / قهرمان باور زیبای ما
قصه های هر شب مادربزرگ / ماجرای بزبزقندی و گرگ
غم و غصه فرصت جولان نداشت / خنده های کودکی پایان نداشت
هر کسی رنگ خودش بی کینه بود / ثروت هر بچه قدری تیله بود
ای شریک نان و گردوو پنیر / هم کلاسی باز دستم را بگیر
از تمام کودکیم درد ماند
نیم وجب بچه ولگرد ماند . . .
نگو اینطوری غصه ام میگیره
چی شده عجیجم؟
مگ مگ:دی
اگه گفتی این یعنی چی؟
یعنی چی؟؟؟
اسم یه کارتنه:دی
ای جان ن ن ن
گفت:
درنگ کنید که من آتشی دیده ام
ای بسا خبری بیاورم از آن!
رفت. . .
و « پیامبر » بازگشت!