هم کلاسی

پا به پای کودکی هایم بیا / کفش هایت را به پا کن تابه تا

قاه قاه خند ات را ساز کن / باز هم با خنده ات اعجاز کن

بازی کن به رسم کودکی / با همان توپ سفید پشمکی

طعم کیک ها ولواشک هایمان / لحظه های ناب بی تکرارمان

مادری از جنس باران داشتیم / در کنارش خواب آسان داشتیم

با پدر اسطوره ی دنیای ما / قهرمان باور زیبای ما

قصه های هر شب مادربزرگ / ماجرای بزبزقندی و گرگ

غم و غصه فرصت جولان نداشت / خنده های کودکی پایان نداشت

هر کسی رنگ خودش بی کینه بود / ثروت هر بچه قدری تیله بود

ای شریک نان و گردوو پنیر / هم کلاسی باز دستم را بگیر

نظرات 6 + ارسال نظر
عشقت 1392/03/06 ساعت 07:59


از تمام کودکیم درد ماند
نیم وجب بچه ولگرد ماند . . .


نگو اینطوری غصه ام میگیره

عشقت 1392/03/06 ساعت 07:59

چی شده عجیجم؟

عشقت 1392/03/07 ساعت 00:09

مگ مگ:دی
اگه گفتی این یعنی چی؟

یعنی چی؟؟؟

عشقت 1392/03/08 ساعت 07:49

اسم یه کارتنه:دی

ای جان ن ن ن

عشقت 1392/03/12 ساعت 19:04

گفت:
درنگ کنید که من آتشی دیده ام
ای بسا خبری بیاورم از آن!
رفت. . .
و « پیامبر » بازگشت!

عشقت 1392/05/02 ساعت 09:33

ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد